جدول جو
جدول جو

معنی ام العزم - جستجوی لغت در جدول جو

ام العزم(اُمْ مُلْ عِ)
کون. است. (اقرب الموارد، ذیل عزم). عزمه. ام عزمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ لُلْ عَ)
رجوع به اولوالعزم و غیاث اللغات و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ)
ام الرقیق. (ناظم الاطباء). رجوع به ام الرقیق و ’ام ّ’ شود، دلو. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ قَ)
رئیس قوم. (از لسان العرب) سردار قوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ)
هزارخانه. شکنبه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد، ذیل عود)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ عُ)
علم صرف و نحو. (ناظم الاطباء). کنیت علم صرف، زیرا که اصل و مبداء اکثر علوم است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ عَ)
دختر یوسف تاجر اندلسی. از ادیبان و شاعران وادی الحجاره از بلاد اندلس که بجمال و ادب و فصاحت مشهور بوده است. وی در اوایل قرن ششم هجری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036) (خیرات حسان ج 1 ص 53) (ریحانه الادب ج 6 ص 227) ، مادر قبیله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ عَ رَ)
در حدیث به هاجر مادراسماعیل اطلاق شده است. رجوع به معجم البلدان شود، اصل کتاب (قرآن). (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لوح محفوظ. (لسان العرب) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قرآن مجید. (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، معظم قرآن و محکمات آن: هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات. (قرآن 7/3) ، او آن است که فرو فرستاده بر تو این نامه، از اوست آیتهای استوار داشته و تمام کرده، معظم قرآن و مایۀ دین داران و علم جویان آن است. (کشف الاسرار، ج 2 ص 15). و گفته اند هن ام الکتاب یعنی ام کل کتاب انزل الله علی کل نبی فیهن کل ما احل و کل ما حرم، یعنی آن آیات محکمات که در این قرآن بتو فروفرستادیم اصل همه کتاب خدای اند که پیغمبران را داد یعنی که همه را بیان حلال و حرام و فروش و حدود کردیم وروشن کردیم. (از کشف الاسرار ج 2 ص 17). و نیز قول خداوند: یمحوا الله مایشاء و یثبت و عنده ام الکتاب. (قرآن 39/13). یعنی می سترد الله تعالی آنچه خواهد و بر جای می دارد و می نهد آنچه می خواهد و مهر همه نسختها آن است که بنزدیک اوست. (کشف الاسرار ج 5 ص 210) :
حرف ظرف آمد درو معنی جواب
بحر معنی عنده ام الکتاب.
مولوی.
، در تداول علوم عقلی، عقل اول. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُطْ طَ)
معده.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُشْ شَ)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 53 هزارگزی خاور شادگان و 5 هزارگزی باختری راه بندر معشوربه شادگان. در دشت واقع شده و گرمسیر است و 40 تن سکنه دارد. آب آن از چاه تأمین میشود. محصولش غلات و شغل مردم کشاورزی و گله داری است. ساکنان آن از طایفۀ آلبوغبیش هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ حَ کَ)
زینب. دختر جحش بن رباب بن یعمر بن صبره بن مره بن کثیر بن غنم بن دودان بن اسد بن خزیمۀ اسدیه مکنی به ام الحکم. مادرش امیمه یا میمونه یا امینه دختر عبدالمطلب، از صحابیات و از زنان پیغمبر اکرم و عمه زادۀ آن حضرت بود. در سال سوم هجرت به ازدواج پیغمبر درآمد. زنی هنرور و کارگر و نیکوکار و باسخاوت بوده و بسیار کار میکرده و درآمد خود را بفقیران میداده است. در سال بیستم هجرت در پنجاه و سه سالگی در مدینه درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 216)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُدْ دَ)
در نزد پزشکان قدیم آن برآمدگی را گویند که از جمع شدن خون سرخ رگ در زیر پوست بوجود آید و بگفتۀ بعضی بهر انفجار سرخ رگی گفته میشود. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِ)
است. (المرصع). کون. (آنندراج) (از اقرب الموارد). در اقرب المواردام العزم با الف و لام است. و رجوع به ام العزم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام القوم
تصویر ام القوم
بزرگ مردم رهبر مردم سردودمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام العلوم
تصویر ام العلوم
مادر دانش ها دانش دستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام الطعام
تصویر ام الطعام
شکم، گندم
فرهنگ لغت هوشیار